کتابنوشت

کوتاه نوشتهایی درباره کتابهایی که می خوانم

کتابنوشت

کوتاه نوشتهایی درباره کتابهایی که می خوانم

کافه پیانو/ فرهاد جعفری/نشر چشمه



چند هفته پیش کافه پیانو رو دست یکی از دوستام دیدم و گرفتم تا بخونمش. اول از اسمش خوشم اومد بعدم از نشرش . به نظر کتاب جالبی میومد.تند و تند تا نصفش خوندم. داستانش درباره مردی بود که یک کافه برای جور کردن مهریه همسرش که ازش جدا شده بود راه انداخته بود و  درباره آدم های عجیبی که به کافه میومدند صحبت می کرد و زندگی روزمره اش توی کافه. نثر گرم و صمیمی و خیلی روانی داشت و موقع خوندنش داشتم کیف  می کردم. هرچند بعضی بخشهای خیلی بی مزه و بی فایده ای داشت اما میشد اونا رو ندیده گرفت.  تا اینکه دیگه به جایی رسیدم که واقعا نمیشد ندیده گرفت. چند صفحه داشت که به حدی(  نمیدونم اسمشو چی باید بذارم) زشت و بد و مبتذل( و هرچی که دوست دارین فکر کنین) بود که دیگه نمیشد نادیده گرفتشون. واقعا از اینکه چند ساعت وقت گذاشته بودم تا بخونمش عصبانی شدم و از اینکه نویسنده اش کلی وقت گذاشته بود تا یه چنین کتابی رو بنویسه تا مردم بخونن خیلی عصبانی تر. به هر حال من که هیچ چیز مفیدی توی این کتاب ندیدم حتی اونقدر هم احساس خوبی منتقل نمی کرد که بگم به این دلیل بخونیدش. و دقیق نمیدونم که باید بگم به این نویسنده به هر حال احترام میذارم یا نه؟؟( واقعا نمیدونم،نمیخوام بگم برام محترم نیست)

با این توصیفات دوست دارین بخونیدش؟؟؟

البته من خیلی خیلی دوست دارم بدونم که نظر دیگرانی که این کتاب رو خوندن درباره اش چیه؟؟ و کسی از این کتاب چیزی یاد گرفته یا نه ؟؟ و چی یاد گرفته؟؟ چون از اجازه انتشار و فروش بالای این کتاب خیلی تعجب کردم!