کتابنوشت

کوتاه نوشتهایی درباره کتابهایی که می خوانم

کتابنوشت

کوتاه نوشتهایی درباره کتابهایی که می خوانم

یک هلو، هزار هلو/ صمد بهرنگی/سال انتشار: 1348/ کتاب صوتی


بغل ده فقیر و بی آبی باغ بسیار بزرگی بود، آباد آباد. پر از انواع درختان میوه و آب فراوان. باغ چنان بزرگ و پردرخت بود که اگر از این سرش حتی با دوربین نگاه می‌کردی آن سرش را نمی‌توانستی ببینی.

چند سال پیش ارباب ده زمین‌ها را تکه تکه کرده بود و فروخته بود به روستاییان اما باغ را برای خودش نگاه داشته بود. البته زمین‌های روستاییان هموار و پردرخت نبود. آب هم نداشت. اصلا ده یک همواری بزرگ در وسط دره داشت که همان باغ اربابی بود، و مقداری زمین‌های ناهموار در بالای تپه‌ها و سرازیری دره‌ها که روستاییان از ارباب خریده بودند و گندم و جو دیمی می‌کاشتند.
خلاصه. از این حرف‌ها بگذریم که شاید مربوط به قصه ی ما نباشد.
دو تا درخت هل
و هم توی باغ روییده بودند، یکی از دیگری کوچکتر و جوانتر. برگ‌ها و گل‌های این دو درخت کاملا مثل هم بودند به طوری که هر کسی در نظر اول می‌فهمید که هر دو درخت یک جنسند.
درخت بزرگتر پیوندی بود و هر سال هلوهای درشت و گلگون و زیبایی می‌آورد چنان که به سختی توی مشت جا می‌گرفتند و آدم دلش نمی‌آمد آنها را گاز بزند و بخورد.
باغبان می‌گفت درخت بزرگتر را یک مهندس خارجی پیوند کرده که پیوند را هم از مملکت خودشان آورده بود. معلوم است که هلوهای درختی که اینقدر پول بالایش خرج شده باشد چقدر قیمت دارد.
دور گردن هر دو درخت روی تخته پاره یی دعای « وان یکاد» نوشته آویزان کرده بودند که چشم زخم نخورند.
درخت هلوی کوچکتر هر سال تقریباً هزار گل باز می‌کرد اما یک هلو نمی‌رساند. یا گل‌هایش را می‌ری
خت و یا هلوهایش را نرسیده زرد می‌کرد و می‌ریخت. باغبان هر چه از دستش برمی آمد برای درخت کوچکتر می‌کرد اما درخت هلوی کوچکتر اصلا عوض نمی‌شد. سال به سال شاخ و برگ زیادتری می‌رویاند اما یک هلو برای درمان هم که شده بود، بزرگ نمی‌کرد.


داستان از زبان درخت هلوی کوچولویی روایت میشه که سالهاست قصد میوه دادن نداره. درخت هلو داستان زندگیشو از روزی که هلوی بزرگ و آبداری بوده تعریف میکنه تا روزی که تبدیل به درخت تنومند و پر از شکوفه ای میشه. از روزهایی تعریف میکنه که تصادفا به دست دو تا پسر بچه توی ده میفته  تا روزی که این بچه ها هسته هلو رو توی باغی می کارند و با محبت و عشق ازش مراقبت می کنند تا بزرگ بشه و شکوفه های زیادی بیاره. اما درخت روزی تصمیم بزرگی می گیره و ...


داستان خیلی خیلی قشنگ و لذت بخشیه. اگر از خوندن داستان های ساده لذت می برید حتما این کتاب رو بخونید( یا گوش بدید). هر چند کتاب صوتی هیچوقت لذت کتاب کاغذی رو نداره اما لحن خانومی که داستان رو می خونند خیلی دلنشینه. برای دانلود این کتاب صوتی( که ۵۶ دقیقه است) می تونید از اینجا استفاده کنید.




شمایل تاریک کاخها/ حسین سناپور/ نشر چشمه

شمایل تاریک کاخها روایتی تاریخیه که از زبان دو نفر که سعی دارند به گذشته خودشون پی ببرند بیان میشه. کتاب شامل دوبخش "شمایل تاریک کاخها" و "آتش بندان" هست.


داستان اول(آتش بندان) داستان مردیه که در جست و جوی هویت ایرانی خودش از فرانسه، که سالهاست درش زندگی میکنه، به ایران سفر میکنه و به زادگاهش یعنی یزد میره. در کوچه پس    کوچه های یزد، بین خواب و بیداری و در رویاها به گذشته سفر میکنه و با دستورها ( روحانیون زردشتی)، ملاقات داره و با گذشته ایران و دین زردشت ( که دین خودش هم هست) بیشتر آشنا میشه. داستان با رفت و برگشت های اون مرد به زمان حال و گذشته ( زمان قاجار که زردشت از اقلیتهای دینی محسوب میشد) روایت میشه و گریزی هم به ظلم هایی شده که در اون زمان مسلمانان نسبت به  زردشتی ها  داشتند. به گفته خود  نویسنده در مقدمه کتاب، این داستان شرح سفر واقعی یکی از دوستانش از فرانسه به ایرانه که برای داستان شدن نیاز به اضافه کردن چیزهایی داشت.

داستان دوم( شمایل تاریک کاخها) هم مثل آتش بندان روایت سفریه برای شناخت بیشتر گذشته ایران. اما این بار داستان، سفر به اصفهانه. مردی که در سفرش به اصفهان در بین کاخها و بناها به راز و رمز هایی از حکومت شاه عباس صفوی پی میبره . با سفر خیالی به گذشته ظلم ها ( و گاهی هم لطفهای) شاه عباس رو در زمان حکومتش میبینه.

در مجموع کتاب جالبیه . اما نه یک داستان کامله و نه یک روایت تاریخی کامل. حد واسط داستان و روایت تاریخیه. اما به هر حال  میتونه با رسوم و باور های ایرانیان گذشته آشناتون بکنه. این کتاب رو نشر چشمه به چاپ رسونده و شامل ۲۲۰ صفحه هست.



اگر داوینچی مرا می دید/ کامبیز درم بخش/ نشر افق


"اگر داوینچی مرا می دید" کتابیه شامل 54 کاریکاتور به همراه نوشته هایی ( فارسی-انگلیسی) در کنار این کاریکاتورها. کاریکاتورها بیشتر درباره افکار دوران کودکی درمورد دنیای بزرگترهاست . در مورد این کتاب همین بسه که یک کتاب خیلی عالیه و  واقعا ارزششو داره که داشته باشیدش و هر از گاهی وقتی از جلوی کتابخونتون رد میشید، برش دارید و کلی باهاش کیف کنید و بخندید (:

آقای "کامبیز درم بخش" تا بحال بیش از 60 نمایشگاه انفرادی و گروهی در ایران و سایر کشورها بر پا کردند  و جوایز معتبری هم گرفتند. نشر افق هم تا امروز  5 جلد از کتابهای ایشون رو منتشر کرده.




اولین کسی که باهاش عید دیدنی کردم ماهی قرمز توی تنگ بود
The first one I met for the new year was the goldfish in the bowl


کتابت را جا بگذار

کتابت را جا بگذار ( معرفی سایت کتاب مسافر)


حتما تا حالا اسم طرح " کتابت را جا بگذار" به گوشتون خورده ؟ اگه نمیدونید چیه براتون توضیح میدم . 
طرح "کتابت را جا بگذار" طرحیه که در اون شما کتابی رو که خوندید و سالهاست توی کتابخونتون مونده ،یا شاید هم در حال خوندنش توی پارک یا مترو هستید ، راهی سفری میکنید که در این سفر کتابتون به دست آدمای دیگه ام برسه و بقیه هم ازش استفاده کنند. این طرح از چند سال پیش در اروپا اجرا میشه و تا حالا نتیجه خوبی هم داشته . مدتیه که این طرح توی کشور ما هم در حال اجراست ، اما مسلمن برای خیلی از ما جدا شدن ازکتابامون و جا گذاشتنش برای آدمایی که نمیشناسیمشون خیلی سخته. برای همین هم عده ای آدم کتابدوست!!! سایتی رو راه اندازی کردند  که میتونید اسم کتابی رو که میخواین جا بگذارید رو در اون یادداشت کنید تا به شما کدی داده بشه  و بعد شما پیگیر بشید که کتابتون کجاها رفته و حالا پیش کیه؟( البته اگر اون افراد هم توی سایت اطلاع رسانی کنن که حالا این کتاب دست منه ) و میتونید از اون افراد حال کتابتون رو بپرسید و نظرشون رو درباره اش بفهمید.
مطمئنم اگر سری به این سایت بزنید در در همون لحظه تصمیم میگیرید که از یکی از بهترین کتاباتون خداحافظی کنید و اون رو راهی سفر درازی کنید. 

آدرس سایت کتاب مسافر: www.ketabemosafer.com


همشهری داستان/ دی 89/ 1500 تومان


 مجله همشهری داستان یک مجله حدودن 200 صفحه ایه  در قطع رقعی ( همین الان فهمیدم اسم این قطع چیه )( 22*cm 14 )  که برای یه مجله خیلی جالبه .  همشهری داستان پر از داستان و مصاحبه و زندگینامه آموزنده است که مثلشونو شاید هیج جای دیگه ای پیدا نکنید . قیمتش هم خیلی مناسبه و هر ماه چاپ میشه ( یعنی ماهنامه اس).اگر تا حالا هیچ کدوم از شماره های این ماهنامه  رو نخوندید ، همین امروز پیدا کنید و بخرید،  چون شماره دی خیلی عالیه . برای اینکه بیشتر با مطالبش بیشتر آشنا بشید عنوان بعضی ها رو اینجا مینویسم :

    خانه کاغذی.............هنری برومل
     شلیک به مرگ.........حبیبه جعفریان
     سرفه در کنسرت......هانریش بل
     قادر شدن پشه بر پیل ( گزیده ای از حمزه نامه)
     زائر زار و نزار مزار.........رضا امیر خانی
     نامه ای کنار جسد..............ماریو بارگاس یوسا
     نوشتن مثل دویدن است( عادت های نویسندگی تریسی شوالیه)
     حرفه ای ترین لطیفه دنیا.......گفت و گو با کورت وونه گوت
     شهد گل پارچه ای...........مرجان بصیری
     پیراهن گمشده هدا گابلر........اصغر عبداللهی

با مجله داستان لذت داستان خوندن رو بیش از پیش خواهید چشید.



مرد داستان فروش/ یوستین گاردر/ مهوش خرمی پور/ کتابسرای تندیس


مرد داستان فروش روایت مردی متنفر از شهرته که در میان مردمی تشنه ی نام و شهرت زندگی میکنه . داستان از جایی شروع میشه که پیتر( راوی داستان ) قادر به کنترل افکارش نیست . ایده های ناب و عجیبی توی ذهنش وجود داره و پیتر نمیتونه تمرکز کنه و این ایده ها رو، روی کاغذ بیاره . هر چند اگر تمرکز هم می داشت هرگز این کار رو نمیکرد چون به هیچ وجه نیازی به شهرت در خودش احساس نمیکنه .
بعد از مدت خیلی زیادی کلنجار رفتن با خودش و وجدانش ( توی داستان هم وجدانش شخصیت جداگانه ای داره ) ، تصمیم میگیره این ایده های نابش رو به آدمایی بفروشه که شیفته شهرتند و برای نوشتن یه کتاب خوب حاضرند بهای زیادی بپردازند .
اما در همین راه به تدریج تبدیل به آدمی میشه که تمام عمرش ازش نفرت داشته و در نهایت درست در جایی که رو به سقوطه ، با یک اتفاق خیلی عجیب ( که اصلا لو نمیدم ،منتظر نباشید) ، دوباره خودش رو پیدا میکنه و به شخصیت آرمانی همیشگی خودش تبدیل میشه .
متن کتاب چندین داستان رو در خودش داره که ایده های ذهن پیتر هستند و هر کدوم به اندازه یک کتاب جدا قشنگ و باارزشند.
موضوع کتاب خیلی خیلی نو و جالبه . علاوه بر موضوع خیلی خوبش ، متن پر معنایی هم داره ، ترجمه اش هم بد نیست( این یعنی خوبه). در ضمن طرح روی جلدشم خیلی خیلی قشنگه و خوب انتخاب شده . کتابیه که در حین خوندنش  احساس خوشبختی به خواننده میده .
 از یوستین گاردر( یا یاستین گاردر)   کتابهای "دختر پرتغالی، دنیای سوفی ، راز فال ورق و زندگی کوتاه است " هم در ایران منتشر شده.

سرزمین گوجه های سبز/ هرتا مولر/ غلامحسین میرزا صالح/ نشر مازیار


"سبزه ها در اندرون ذهن ما قد می کشند.وقتی ما لب می گشاییم،سرشان چیده   میشود؛حتی وقتی لب فرو بسته ایم چنین است " 

"از نظر من هر مرگی شبیه به یک کیسه است؛ هر کسی که می میرد کیسه ای لبریز از  کلمات از خودش به جا می گذارد"
( صفحه 10)

داستان در رژیم خفقان آور چائوشسکو حاکم مادام العمر رومانی اتفاق میفته . در حالیکه مرگ در چهره تمام کشور موج  میزنه عده ای به فکر فرار هستند ؛ غافل از اینکه فرار نتیجه  ای جز مرگ  در بر نداره ؛ باز هم مرگ . مرگی که بوی اون تمام کشور رو در بر گرفته و مردم به قدری به اون عادت کردن که حتی از مرگ نزدیکترین کسانشون هم به راحتی می گذرن.
در حالی که بی مهری  و خون آشامی در قلب تمام مردم رخنه کرده ؛ گروهی دانشجو در پی تحصیل و یک زندگی بهتر از شهرهاشون به پایتخت رومانی  مهاجرت می کنند. این دانشجو ها سعی دارن تا اجازه ندن اندیشه های دیکتاتوری که ذهن تمام مردم رو پر کرده  به افکارشون راه پیدا کنه . اما دیکتاتوری به قدری شدیده که با وجود مقاومت این گروه باز هم بیشترشون یا دست به خودکشی می زنند و یا ماموران حکومت اونها رو نابود میکنند. داستان هم از زبان یکی از این دانشجوها بیان میشه که دوستانش به او خیانت می کنن.
هر سخن و اعتراضی پیش از اینکه به زبان برسه سرکوب میشه و در مورد عده ای حتی افکار اعتراض آمیز هم ممنوعه . 
هرتا مولر به خوبی ، تاثیر چنین شرایطی رو در زندگی افراد مختلف با سطح سواد و آگاهی های مختف بررسی کرده. فضا سازی کتاب هم فوق العاده و به شدت تاثیر گذاره . اوضاع اجتماعی  آشفته رومانی به قدری چندش آور و رقت انگیز توصیف شده که گاهی از خوندن ادامه کتاب منصرفت میکنه .
سرزمین گوجه های سبز( که در آلمان و رومانی با نام قلب حیوانی چاپ و منتشر شده) عجیب ترین کتابی بود که من تا به امروز خوندم . پیش از این کتابهایی با چنین موضوعاتی  خونده بودم اما چون نویسنده کتاب از کسانی بوده که بارها از طرف حکومت رومانی تهدید به مرگ شده( به خاطر مخالفت با پیوستن به دستگاه امنیتی چائوشسکو) ، کتاب خیلی طبیعی تر و حقیقی تر به نظر می رسه . در ضمن باید بگم که این کتاب که در زمینه ادبیات سیاسی نگارش یافته ، در سال 2009 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی هم شده .
اما به هر حال فکر میکنم خیلی ناامیدی و یاس در کتاب وجود داره و تا آخر هم کوچکترین کورسوی امیدی در داستان دیده نمی شه و اصلن کتاب  لذت بخشی نیست؛


هم خوانی کاتبان/ گرد آوری حسین سناپور/ نشر دیگر

سلسله در سلسله شاهدانند کاتبان ...(هوشنگ گلشیری)

کتاب هم خوانی کاتبان  ، درباره زندگی و آثار هوشنگ گلشیری هست که توسط حسین سناپور گرد آوری شده و شامل مقالاتی از افراد مختلفیه که دستی به قلم دارند. گویا فکر انتشار چنین مجموعه هایی از آثار و زندگی نویسندگان و شاعران ایران اولین بار به ذهن خود آقای گلشیری رسیده ، اما بیماری که دامنشون رو گرفت اجازه نداد تا به کارشون ادامه بده . در نتیجه کسانیکه در این فکر با او همکار و هم اندیشه یودن تصمیم میگیرن اولین و آخرین کتاب از این مجموعه رو به هوشنگ گلشیری اختصاص بدند.
همونطور که در بالا هم گفتم کتاب مجموعه ای هست از مقالات و نقد و نظر که توسط همکاران و دوستان هوشنگ گلشیری در باره آقای گلشیری و آثارش نوشته شده. البته بخش "نگاهی به حیات خود" به قلم خود آقای گلشیریه  که خیلی زیباست . و کتاب با گفت و گویی از هوشنگ گلشیری با مهدی قریب ،کوروش اسدی، اکبر تقی نژاد و عنابت سمیعی پایان میگیره .  فکر میکنم برای کسی که حتی یکی از کتابهای ایشون رو خونده باشه یا تصمیم به خوندنش داره ، جالب باشه در مورد زندگی این نویسنده ، عقاید و علایقش بدونه چون اینطوری حضور نویسنده رو در تک تک جملات کتابهاش ، عمیقا درک میکنه . در بخش های مختلف کتاب در باره هر کدوم از کتابهای هوشنگ گلشیری ، سال انتشار و شرایط اجتماعی اون سال و دلیل نویسنده برای نوشتن اون کتاب توضیحاتی داده شده که  فکر میکنم  این اطلاعات ،داستانهای آقای گلشیری رو توی ذهن خواننده کاملتر میکنه .توی بخش های پایانی کتاب هم ، چند شعر و داستان کوتاه و مقاله از هوشنگ گلشیری چاپ شده . توی بعضی از صفحات هم عکس هایی از دوره های مختلف زندگی ایشون هست.
جلد کتاب هم خیلی برای من جالب بود . روی کتاب عکس هوشنگ گلشیری چاپ شده همراه با جملاتی ( یا بهتر بگم دست نوشته های کوتاهی) از هوشنگ گلشیری به خط خودشون که جذابیت خاصی به کتاب داده . در مجموع کتاب خیلی خیلی کاملی برای شناخت این نویسنده است که ای کاش ، بیمار نمیشد و درباره دیگران هم مینوشت .


لیلی نام تمام دختران زمین است/ عرفان نظر آهاری/ نشر صابرین

خدا مشتی خاک برگرفت.  می خواست لیلی را بسازد . از خود در او دمید و لیلی پیش از آنکه باخبر شود عاشق شد . سالیانی است که لیلی عشق می ورزد . زیرا خدا در او دمیده است و هرکه خدا در او بدمد ، عاشق میشود. لیلی نام تمام دختران زمین است ، نام دیگر انسان .


لیلی نام تمام دختران زمین است ، نام کتاب دیگه ای از عرفان نظرآهاریه که بر محور ستایش عشق و پاکی می چرخه . خدا عاشق مخلوقش لیلیه و لیلی هم به خدا عشق می ورزه. خدا شعله ای از عشق رو در قلب لیلی قرار میده و لیلی از گرمای شعله میسوزه تا زمین رو گرم نگه داره و نسل لیلی های روی زمین ادامه پیدا کنه .خدا از لیلی میخواد که حتی بعد از سوختنش هم زندگی کنه ، بمونه و زندگی کنه تا شعله عشق توی سینه اش هرگز خاموش نشه . تا زمین همیشه آکنده باشه از عشق و پاکی . پر از لیلی !!! کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است ، از سری کتابهای دانه است که توسط نشر صابرین به چاپ رسیده .


ماجرای کفترکش/ سید مصطفی و سید امین حسینیون/ نشر ثالث


در اولین صفحه کتاب این جملات نوشته شده :

به سال 401 هجری قمری در سراسر خطه خراسان ، قحطی هولناکی روی داد که سالخوردگان نظیر آن را به یاد نداشتند.مردم از کودک و جوان تا پیر در حالیکه فریاد می زدند :"گرسنه ام، گرسنه ام " نقش بر زمین می شدند و جان به جان آفرین تسلیم می کردند . کار به جایی رسید که مادر ، فرزندش را و برادر، برادرش را ، و شوهر زنش را خورد . کم کم مردم یکدیگر را در کوچه ها و خیابانها می ربودند و از گوشت هم تغذیه می کردند . در خانه های آنان سرهای زیادی از انسانها یافت شد که تنشان راخورده و روغن بدنشان را آب کرده بودند.                                                                           
                                               (تاریخ عتبی ؛ 401 هجری قمری )


ماجرای کفترکش با آزادی مردی از زندان شروع میشه که برای امرار معاش مجبور به فروختن کفترهای عزیزتر از جونش میشه. با فروش کفترها به پیرمردی سفیدپوش (!!!!) با فرقه ای آشنا میشه که هدفشون بیدار کردن روح شرارت و جنایت در انسانه . بعد از مدتی که ابی دودست(همونی که از زندان آزاد شده بود) با جسم مرده کفترهاش مواجه میشه تصمیم میگیره از اون فرقه انتقام بگیره. تمام داستان حول فرقه ای میچرخه که در تلاش برای پیدا کردن 7 قسمت وردی هستند که سالها پیش برای رهایی از قحطی خراسان ازش استفاده شده بوده و قدرت زیادی داشته و حالا 7 تکه اون در 7 جای کشور دست 7 رماله . گروه در پی یافتن اون 7 تکه به 6 نقطه سفر کردند و رمالها رو کشتن و حالا ابی دودست سعی داره که از کشته شدن اون یک  نفر باقیمانده جلوگیری کنه و ماجرا با این هدف ادامه پیدا میکنه و پایان جالبی هم داره . زبان تا حد زیادی عامیانه و فضاسازی برخی قسمتهای کتاب عالی هستن تا جاییکه گاهی خارج شدن از اون فضا و قرار نگرفتن در جریان دعوا یا مشاجره به سختی ممکن میشه . کتاب عجیبیه ، انقدر که باعث میشه تا آخرین صفحه و آخرین سطر کتاب زمین گذاشته نشه . این کتاب  رو نشر ثالث به چاپ رسونده.

شازده احتجاب/ هوشنگ گلشیری/ نشر نیلوفر


شازده احتجاب ، آخرین فردیه که از خاندان قاجار توی دنیای ما زندگی میکنه. شازده آدم ضعیف النفسیه که قادر نیست حکومت استبدادی شاهان گذشته ایران رو ادامه بده و سنتها و فرهنگ شاهان رو پیش ببره. در واقع کتاب بررسی تاریخ و فرهنگ گذشته ایرانه و فروپاشی تدریجی نظام شاهنشاهی در ایران. راویان داستان افراد مختلفی هستند که زندگی شازده و خانواده اش رو از دیدگاه های مختلف خودشون بیان میکنن. گاهی همین چند راوی بودن، باعث سردرگمی میشه تا جایی که مجبور میشی برای فهمیدن اینکه راوی کیه چندین بار یک قسمت رو بخونی و فکر میکنم یکی از هدفهای چند راوی بودن داستان هم همین بوده. شخصیتهای داستان افراد خانواده شازده احتجاب هستن که با نگاه کردن شازده به قاب عکسها ، گویی، از قابها بیرون میان و خاطرات گذشته شازده رو براش تداعی میکنند. یادآوری استبداد و شکنجه مردم بوسیله  پدرانش شازده رو آزار میده تا جایی که برای رهایی از این آزارها ، از هیچ کاری دریغ نمیکنه. تمام کتاب در آخرین روز زندگی شازده ، که بیماری سل و سرفه ها پایان بخش زندگی اش هستن، اتفاق میفته و  کتاب با پایان زندگی شازده ،به فرجام میرسه. 

کتاب با این جملات آغاز میشه:


"شازده احتجاب توی همان صندلی راحتی اش فرو رفته بود و پیشانی داغش  را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه میکرد . یک بار کلفتش و یک بار زنش آمدند بالا. فخری در را تا نیمه باز کرد . اما تا خواست کلید برق را بزند، صدای پا کوبیدن شازده رو شنید و دوید پایین. فخرانساء هم بالا آمد باز شازده پا به زمین کوبید ..."

بالاجا قارا بالیق(ماهی سیاه کوچولو)/ صمد بهرنگی/ نشر بهرنگی


صمد بهرنگی محقق ، داستان نویس و شاعر آذری زبان ، به سال 1318 در تبریز به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در زمینه زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تبریز ادامه داد. در سال 1339 اولین داستان منتشر شده اش به نام "عادت" را نوشت.تحقیقاتی نیز در جمع آوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شده است. برخی از آثار صمد بهرنگی با نامهای مستعار به چاپ رسیده است . از جمله نامهای مستعار وی : "ص.قارانقوش" و "بهرنگ" و "بابک بهرامی" و "ص.آدام"و "آدی باتمیش" هستند . از مهمترین آثار وی میتوان به "بالاجا قارا بالیق" ، "کوراوغلو و کچل حمزه" ، "اولدوز و کلاغها"، "بی نام" و "کچل کفتر باز" اشاره کرد.  

کتاب "بالاجا قارا بالیق" همونطور که از اسمش پیداست به زبان ترکی نوشته شده  و اسد  بهرنگی ترجمه فارسی جدید این کتاب رو توسط انتشارات بهرنگی به چاپ رسونده. کتاب، داستان ماجراجویی ماهی سیاه کوچولوییه که عشق دیدن دنیا رو داره. این ماهی با مادرش و بقیه ماهی ها توی جویبار کوچیکی زندگی میکنه و کار هرروزه اونها جزگشت و گذار چیزی نیست . اما ماهی کوچولو بالاخره روزی از این گشتن ها خسته میشه و تصمیم میگیره به دنبال آخر جویبار بره. ماهی کوچولو مثل همه کسانیکه متفاوت فکر میکنن مورد تمسخر دیگران قرار میگیره و هرکس به نحوی سعی میکنه اونو از تصمیمش منصرف کنه. با این حال ، تصمیم ماهی کوچولو جدیه و اون سفرش رو شروع میکنه. خواننده کتاب با اون همسفر میشه . با مشکلاتش درگیر میشه و همراهش چیزای جدیدی رو تجربه میکنه . یاد میگیره که باید فقط وفقط به هدفش فکر کنه و مانع های سر راهش رو هر طور که شده برداره. همراه ماهی سیاه کوچولو به ماهی های دیگه میفهمونه که اختلاف بین کسانیکه هدف مشترکی دارن همیشه به تباهی و نابودی می انجامه. همراه ماهی یاد میگیره که بعضی وقتا چیزایی که هرروز وهررزو با اونا مواجهیم میتونن رنگ و بوی دیگه ای بگیرن و یه جور دیگه خودشون رو به ما نشون بدن . پس باید متفاوت از هرروز بهشون نیگاه کنیم.  و سر انجام ، شاید لازم باشه برای رسیدن به هدفش خودش رو هم فدا کنه .

با اینکه میدونستم تقریبا همه مردم این کتاب رو خوندن ، باز هم راجع بهش نوشتم . تا اگر حتی یک نفر وجود داره که اونو نخونده حتما پیدا کنه و بخوندش و کسانی هم که سالها پیش خوندنش بازم یادش بیفتن و به یاد صمد بهرنگی یک بار دیگه مطالعه کنن که کتابی بی اندازه زیباست.

مدیر مدرسه/ جلال آل احمد/ نشر امیرکبیر



مدیر مدرسه یکی از بهترین و تحسین شده ترین کتابهای آل احمد است. همونطور که از اسمش پیداست، کتاب، داستان زندگی مدیر مدرسه ای هست که از زبان خودش بیان میشه. مدرسه ، یه مدرسه ابتدایی پسرانه است که مدیریتش با شیرینی ها و تلخی هایی همراهه. برخوردها و تعارض های بین بچه ها و معلم های مدرسه محیط واقعی و طبیعی رو ایجاد میکنه که به راحتی میتونی خودت رو در اون تصور کنی و گاهی خارج شدن از اون فضا خیلی برات سخت میشه. و البته در این میان هم گریزهایی معترضانه به مسائل و مشکلات سیاسی زمان هم زده شده .شاید خوندنش برای دانش آموزان خیلی جالب باشه که بدونن یک مدیر مدرسه چه مشکلاتی داره.زبان کتاب به قدری گرم و صمیمیه که فکر میکنم همه از خوندنش لذت ببرند

متن کوتاهی از کتاب:
" کلاس سوم دم پله ها بود. خبر دار کشیدند و میز ها صدا کرد . دیکته مینوشتند. معلم با همان پاهای باریک مثل فرفره دور کلاس می چرخید و میخواند: سعدی آزاده ای است افتاده . روی دست یکیشان نگاه کردم . مینوشت: آزاده ئیس توفتاده . گذشتیم. معلم کلاس چهار سنگین نشسته بود و تعجب بود که چطور صندلی تحملش میکند "

نون نوشتن/ محمود دولت آبادی/نشر چشمه



"اندیشیدن را جدی بگیریم. اندیشیدن. آنچه ما کم داریم مردان و زنانی است که اندیشیدن را جدی گرفته باشند . اندیشیدن باید به مثابه یک کار مهم تلقی شود. اندیشه ورزیدن. 
بند زبان را ببندیم و بال اندیشه بگشاییم . نویسنده نباید فقط در بند گفتن باشد. برای گفتن همیشه وقت هست  ، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود. چرا یک نویسنده نباید مغز خود را برای اندیشیدن و برای تخیل تربیت کند؟"

 اولین فصل کتاب با این جملات آغاز میشه. کتاب گاه نوشته هاییه که استاد دولت آبادی در حین نوشتن کتاب کلیدر در خلوت خودش نوشته. شاید برای عده کثیری از کسانیکه کتاب کلیدر رو خوندن یا قصد دارن بخونن جالب باشه که بدونن این کتاب با چه امید و آرزوهایی نوشته شده و از ما جوونا چی خواسته شده. نویسندگی و نوشتن (حتی برای خود و بدون آشکارا کردنشون)  به قدری زیبا و با ارزش در این کتاب توصیف شده که مصممت میکنه از این به بعد مثل اون نویسنده فکر کنی. فکر میکنم خوندن این کتاب برای کسانیکه دستی به قلم دارن یا دوست دارن بنویسن  خیلی جالب و البته مفید باشه.

جاناتان مرغ دریایی/ریچارد باخ/لادن جهانسوز/نشر بهجت

چرا دشوار ترین کار در جهان این است که پرنده ای را متقاعد کنی ، آزاد است ؟

کتابی را معرفی میکنم که فکر میکنم خوندنش کمک بزرگی به همه ما میکنه و نکات ظریفی رو یاد آوری میکنه  و به نظر من تا حد زیادی به "ماهی سیاه کوچولو"ی  صمد بهرنگی نزدیکه . جاناتان مرغ دریایی ، درباره  مرغ دریایی نوشته شده ، که دوست نداره مثل دیگران فکر کنه و کار تکراری رو انجام بده که اونا همیشه انجام میدن : پرواز "برای پیدا کردن غذا". جاناتان خود پرواز رو دوست داره و به اون عشق میورزه نه پرواز برای رسیدن به غذا. بر خلاف نظر دیگران ، راهی رو شروع میکنه که فکر میکنه درسته و محدودیتهای یک مرغ دریایی رو کنار میذاره. پرواز رو یاد میگیره . خود پرواز. به بالاترین مهارتها میرسه . بارها شکست میخوره ولی بعدها یاد میگیره که همین شکستها سرآغاز بزرگترین موفقیتهای اون بودن. هرگز نا امید نمیشه و فقط وفقط به هدفش فکر میکنه. جاناتان یاد میگیره که گاهی مسیری که برای رسیدن به هدفی طی میشه ، شاید ، حتی مهم تر و باارزش تر از خود هدف باشه. این کتاب رو که نوشته ریچارد باخ هست؛ لادن جهانسوز ترجمه کرده و انتشارات بهجت به چاپ رسونده.


پدر بزرگ پیکاسو/مارینا پیکاسو/موگه رازانی/نشر کتاب نادر


پدر بزرگ پیکاسو هم  یکی دیگه از کتابایی که واقعا ارزش خوندنو داره . دونستن درباره زندگی افراد بزرگ همیشه برای آدم لذت بخشه بخصوص اگر به قلم یکی از نزدیکان اون فرد نوشته شده باشه. زیبایی و گیرایی این کتاب هم به این دلیله که به قلم مارینا پیکاسو یعنی نوه پیکاسو نوشته شده .مارینا در این کتاب سعی کرده در باره شهرتی بنویسه که به خاطرش پدربزرگشو از دست داد . پدربزرگی که اون خیلی دوستش داشت اما سالی فقط چند بار میتونست اونو ببینه. مارینا از حسرتی نوشته که اون و برادرش پابلیتو برای یک نوازش و بازی پدربزرگشون میکشیدن و سرانجام بدی برای برادرش در بر داشت. از فقری سخن به میان آورده بود که در دامش افتاده بودند اما پدربزرگ ثروتمندشون به خاطر غروری که اونو کور کرده بود ، خانواده مارینارو از اون فقر نجات نمیداد و از سایه ای که برتری مادی پدربزرگ روی زندگی اونها انداخته بود و رهایی از اون تنها با اتفاق ناگواری که برای برادر مارینا پیش اومد ، ممکن شد. و در پایان مارینا برای تمام ما آرزو میکنه که هرگز به شهرتی نرسیم که ما رو از خانواده و خودمون غافل کنه. این کتاب کتابیه که به همه آدما و در هر گروه سنی پیشنهاد میکنم بخوننش. پدربزرگ پیکاسو رو موگه رازانی ترجمه کرده و انتشارات کتاب نادر به چاپ رسونده.

پرواز شبانه/آنتوان دو سنت اگزوپری/نرگس سنیری/نشر روزگار


 
کتاب پرواز شبانه اثر اگزوپریه که به خاطر تجربیات و مهارتهایی که خود او در خلبانی داشته تاثیر گذاری بالایی داره. این کتاب مثل اثر دیگه اگزوپری( شازده کوچولو) با احساسات فوق العاده عمیقی نوشته شده و به همین علته که بعد از خوندنش آدم رو تا چند هفته به فکر فرو میبره. این کتاب شرح  پروازیه که در طول اون طوفان وحشتناکی رخ میده و دید خلبان و تمام کسانیکه در خانه او و در برج مراقبت نگران اون هستند رو نسبت به زندگی و مرگ تغییر میده و البته نظر خواننده رو هم تا حد زیادی. اتفاقاتی که در طول کتاب می افته باعث میشه خلبان مرگ رو به تسخیر خودش در بیاره و سرانجام با آرامش و دیدگانی باز به سراغ اون بره. مقدمه این کتاب رو آندره ژید نوشته و خود این مقدمه به تنهایی بخش زیبایی از کتاب رو تشکیل میده. من بخشی از اون رو اینجا براتون میذارم :
" من کتاب دو سنت اگزوپری (شازده کوچولو) را دوست دارم اما پرواز شبانه را بیشتر میپسندم. در پست جنوبی خاطرات خلبان که با دقت چشمگیری بیان میشود، با احساسات پنهانی عاشقانه ای مرتبط است که قهرمان را به ما نزدیکتر میکند. ما حس میکنیم که قهرمان چقدر انسانی ، حساس و عاطفی بوده است.  هرچه اگزوپری در این کتاب بازگو میکند، بر اساس تجارب دست اول خود اوست. رویارویی شخصی با خطری مکرر، رنگ وبوی حقیقی و بی مثال به کتابش بخشیده است."
و واقعا هم این کتاب عالیه . پرواز شبانه رو نرگس سنیبری ترجمه کرده و نشر روزگار به چاپ رسونده .

مجموعه سه تایی عرفان نظرآهاری/نشر افق

چای با طعم خدا/بالهایت را کجا جا گذاشتی؟/ هر قاصدکی یک پیامبر است/عرفان نظرآهاری/ نشر افق


 
اگر تا حالا حتی یکی از کتابای خانوم نظر آهاری رو خونده باشین ، حتما متوجه زبان ساده و صمیمی کتاباشون شدین. کتابهای بالهایت را کجا جا گذاشتی ؟ و چای با طعم خدا و هر قاصدکی یک پیامبر است مجموعه ای 3 جلدی از کتابای این هنرمند بزرگه که نشر افق اونا رو در قطع پالتویی چاپ کرده. چای با طعم خدا مجموعه ای از اشعار ایشونه که با مفاهیم ساده و گیرای عرفانی همراهه و شاید هیچ کدوم از ما تا به حال اینطوری که خانوم نظرآهاری تو کتابشون آوردن به خدا نگاه نکرده باشیم .شاید تا به حال هیچ کس نفهمیده باشه که خدا رو تو ذات آدما باید جست نه توی آسمون. خدا  توی قلب یک دوست ، توی نگاه یه کودک و توی هر جایی که از عشق مملوء باشه حضور داره. یه قسمت کوتاه از این کتاب :
"دوست واژه است
واژه ای که از لب فرشته ها چکیده است
دو
ست نامه است
نامه ای که از خدا رسیده است
نامه خدا همیشه  خواندنی است."
کتاب بالهایت را کجا جا گذاشتی در مورد انسانهاست. این کتاب میخواد بگه همه آدما یه روزی پیش خدا بودن . یه روزی آدما اونقدر پاک بودن که خدا از فرشتادنشون به زمین ناپاک و تنگ واهمه داشت . اما انسان اصرار کرد و حالا در قلب هر انسانی پرنده کوچکی نهفته که روزی پیش خدا بوده ،با همه پرنده های دیگه ،اما یادش نمی یاد که روزی همسایه این پرنده ها بوده.
یه بخش کوتاه از کتاب:
"پرنده گفت : راستی چرا پر زدن رو کنارگذاشتی؟ انسان منظور پرنده را نفهمید ولی باز خندید. پرنده گفت: نمیدانی چقدر جای تو در آسمان خالیست. انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور یک اوج دوست داشتنی.
پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نشود فراموشش میشود"

کتاب هر قاصدکی یک پیامبراست هم خیلی شبیه کتاب قبلیه چون هر سه از یه مجموعه هستند. توی این کتاب  هم حقایق زندگی آدما نوشته شده که شاید خیلی ها بهشون بی توجه باشند. شاید به محبت و عشق و دوست داشتن بی توجه باشند و ارزش اونا رو ندونن اما با خوندن این کتاب بیدار بشن و سعی کنن اشتباهات گذشتشونو جبران کنن. متن کوتاهی از کتاب:

"
پسرک بی آنکه بداند چرا ، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت وبی آنکه بداند چرا پرنده کوچکی را نشانه گرفت. پرنده افتاد.بالهایش شکست و تنش خونی شد.پرنده می دانست که خواهد مرد اما پیش از مردنش مروت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر چیزی را نیازارد.....
پرنده چشم در چشم پسرک دوخت و گفت:کاش می دانستی  زنجیری است زندگی که یک حلقه اش درخت است ودیگری پرنده. یک حلقه اش انسان ویک حلقه  سنگریزه. حلقه ای ماه و حلقه ای خورشید....
               و وای اگر شاخه ای را بشکنی خورشید خواهد گریست
."